گريه کردم گريه هم اين بار آرامم نکردهرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکردروستا از چشمِ من افتاد، ديگر مثلِ قبلگرمي آغوش شاليزار آرامم نکردبيتو خشکيدند پاهايم کسي راهم نبرددردِ دل با سايهي ديوار آرامم نکردخواستم ديگر فراموشت کنم اما نشدخواستم اما نشد، اين کار آرامم نکردسوختم آنگونه در تب، آه از مادر بپرسدستمالِ تببُر نمدار آرامم نکردذوق شعرم را کجا بردي؟ که بعد از رفتنتعشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
................................................................