نویسنده: الهام سه شنبه 84/11/11 ساعت 12:13 عصر
تفاوت میان عشق و دوست داشتن
عشق در لحظه پد ید می آید.دوست داشتن در امتداد زمان
این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است
عشق معیارها را در هم میریزد.دوست داشتن بر پایه ی معیارها بنا می شود
عشق ناگهان وناخواسته شعله می کشد.دوست داشتن از شناختن و خواستن سر چشمه می گیرد
عشق قانون نمی شناسد.دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی است
عشق فوران می کند چون آتشفشان وشره می کشد چون آبشاری عظیم.دوست داشتن جاری می شودچون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم
عشق ویران کردن خویشتن است.دوست داشتن ساختنی عظیم
عشق دق الباب نمی کند/مودب نیست/حرف شنو نیست/درس خوانده نیست/درویش نیست/حسابگر نیست/مطیع نیست/
عشق دیواررا باور نمی کند/کوه را باور نمی کند/زخم دهان باز کرده را باور نمی کند/مرگ را باور نمی کند/
عشق در وهله پیدایی دوست داشتن را نفی می کند. نادیده می گیرد. پس می زند. له می کند. می گذرد
دوست داشتن نیز نا گزیر در امتداد زمان عشق را دود می کند به آسمان می فرستدوچون خاطره ای حرام فرشته نگهبانی بر آن می گمارد
عشق سحر است.دوست داشتن باطل السحر
عشق و دوست داشتن از پی هم می آیند.اما هرگز در یک خانه منزل نمی کنند
میان عشق و دوست داشتن هیچ نقطه ی مشترکی نیست.از دوست داشتن به عشق می توان رسیدواز عشق به دوست داشتن.اما به هر حال این حرکت از خود به خود نیست.از نوعی به نوعی است.از خمیره ای به خمیره ای ...و فاصله ای ست ابدی میان عشق و دوست داشتن که برای پیمودن این فاصله یا باید پرید یا باید فرو چکید
نویسنده: الهام پنج شنبه 84/10/29 ساعت 8:53 صبح
نویسنده: الهام چهارشنبه 84/10/28 ساعت 1:4 صبح
دیدی آخرش منوگذشت ورفت از زمین قلبمو برنداشت رفت
دیدی آخرش منو دیوونه کرد واسه رفتن همینو بهونه کرد
دیدی اون وعدههایی که رنگی بود تمومش فقط واسه قشنگی بود
دیدی اونی که دلمو بهش دادم رفت وازچشمای نازش افتادم
دیدی خط زد اسممو از دفترش رفت واسفند نزدم دور سرش
دیدی مهربونیارو زد کنار رفت وچشماموگذاشت توانتظار
دیدی بی خبرگذاشت ورفت سفر گفت:بذار بمونه چشم اون به در
دیدی لااقل نزد به پنجره که بهم خبر بده می خواد بره
دیدی رفت بدون هیچ سروصدا ولی من سپردمش دست خدا
دیدی بی خداحافظی رونه شد دل من وقتی شنید دیوونه شد
دیدی قولاشوگذاشت تو چمدون که دیگه نمونه ازاونا نشون
دیدی آخرش منو نظر زدن تو سر این دل در به در زدن
دیدی آخرش منو تنها گذاشت تشنه روتوحسرت دریاگذاشت
یعنی رفته اونجاآشیون کنه یا می خواسته منوامتحون کنه
دیدی خواستمش ولی منونخواست اینم از بازیای دنیای ماست
شعر از شاعر روشن دل مریم حیدرزاده عزیز
نویسنده: الهام دوشنبه 84/10/26 ساعت 6:47 عصر
سلام
خوب هستین
من دوباره میام
http://salammmmmmm.blogsky.com