نویسنده: الهام یکشنبه 85/12/20 ساعت 5:32 عصر
ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه زهر بگو مگوی هم
هروز سلام پرسش وخنده
هرروز قرار روزآینده
عمر آینه ی بهشت اما ...آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته است
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
نویسنده: الهام دوشنبه 85/4/12 ساعت 3:36 عصر
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم !!!
پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟
پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی!!!
پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود.
یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند ، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟
خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند ، به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند ، به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد .
به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند، به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت ، بتواند از آن استفاده کند.
زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد ، زیرا تنها راه ورود به قلبش آنجاست
نویسنده: الهام سه شنبه 85/4/6 ساعت 9:40 عصر
خدایا شکرت
روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک ها یی به زمین می فرستند. مرد پرسید شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوندی را برای بندگان می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است. مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر!
نویسنده: الهام پنج شنبه 85/3/25 ساعت 2:18 صبح
اخر از عشق تو ساکن در کلسا میشوم
میکشم دست از مسلمانی یهودی می شوم
اقدر در کشتی عشقت نشینم روز و شب
یا به ساحل میرسم یا غرق دریا میشوم
نویسنده: الهام پنج شنبه 85/3/4 ساعت 2:19 عصر
صدفی به صدف دیگر گفت: " درد عظیمی در درونم دارم. سنگین و گرد است و آزارم
میدهد. صدف دیگر با غرور و نخوت گفت: آسمان و دریا را شکر، که من دردی ندارم.
من چه از درون و چه از بیرون، سالم سالم ام . در همان لحظه، خرچنگی که از کنارشان
می گذشت، گفت و گوی آن دو صدف را شنید و به آن صدفی که از درون و بیرون
سالم بود، گفت: بله، سالم و سر حالی؛ اما حاصل درد رفیق ات، مرواریدی
بسیار زیباست .
نویسنده: الهام یکشنبه 85/2/31 ساعت 3:45 عصر
نویسنده: الهام جمعه 85/2/29 ساعت 12:34 صبح
نویسنده: الهام چهارشنبه 85/1/30 ساعت 2:31 عصر
سلام
خیلی وقته تو ان وبلاگ چیزی ننوشتم
از ای به بعد می خوام این وبلاگم آپ کنم به امید خدا
Life Just A Deram
نویسنده: الهام یکشنبه 85/1/6 ساعت 2:18 صبح
هدیه زیبا خودت بزن تا ببینی
<font face="webdings"><font size="6"><font color="FF6666">Y<font size="10"><font color="6600FF">Y<font size="14"><font color="FF0099">Y<font size="18"><font color="33CC33">Y<font size="22"><font color="FFFF33">Y<font size="26"><font color="990099">Y<font size="26"><font color="990099">Y<font size="22"><font color="FFFF33">Y<font size="18"><font color="33CC33">Y<font size="14"><font color="FF0099">Y<font size="10"><font color="6600FF">Y<font size="6"><font color="FF6666">Y
این کدو بزن تو یاهو حالشو ببر